باهوشم

سلام بر همه دوستان گلم و ممنون از این همه لطف و محبت شما نسبت به امیر علی و من  همه شما دوستان را دوست دارم و براتون ارزوی بهترینهااااااا را دارم شاد و سلامت باشید ... الان که دارم برات خاطراتت را می نویسم از زیر بارون شدید پاییزی موش اب کشیده اومدم خونه و کمی سردمه و کمی ناراحت دیروز ناخن مربی شما به زیر چشمت گرفته و زخم شده و منم خیلی عصبانی و ناراحتم و همش به تو فکر می کنم اما تو منو دلداری می دادی و می گفتی مامان من زود خوب میشم تو ناراحت نباش بخند اما مگه خنده می یاد روی لبام خیلی ناراحتم ایشاله زود تر خوب بشی .. دیروز قبل از این موضوع خیلی خوشحال بودم چون دزد گوشی من پیدا شده و خودش به کلی دزدی در اون روز  همون ساعت ...

سلام مامانی من نمی دونی وقتی برای اولین بار برای جلسه اولیا و مربین و گرفتن کارنامه ات اومدم کلاستون چه حالی داشتم پر از سوال و پر از استرس و پر از اشک و خوشحالی یعنی روزی که مادر من برای گرفتن کارنامه من می رفت حالا روزی رسیده که من برای فرزند خودم برم نمی دونی چه حس زیباییه ...در این عید عزیز خالصانه از خدای خودم می خوام که دامن تمام زنان را سبز کرده و به همه انها حس زیبای مادر شدن را هدیه بده ... خلاصه خیلی احساسی شد بریم سر اصل موضوع یه سری از کارهای کلاسیت را برات به یادگار در این دفتر خاطراتت می زارم ایشاله که بزرگ شدی و ببینی این مادر و پدرت برای همین که تو موفق باشی چقدر برات زحمت کشیدن و هرگز ما را فراموش نکن پسرم ...   &n...

در ابتدا سینه مرغ تکه کوچک شده را با پیاز رنده درشت شده و زعفران و ابلیمو خوب سرخ می کنیم ...  5 عددبادمجان های قلمی را کباب کرده البته این مواد برای دو تا کرپ متوسط هست  و خورد می کنیم و به مرغمان اضافه کرده و سرخ می کنیم فلفل قرمز و فلفل دلمه ای رنگی یا سبز را هم نگینی کرده و جعفری ریز شده هم اضافه می کنیم کمی اب ریخته می زاریم بپزد...( لای مواد می تونید قارچ سرخ شده و ذرت هم اضافه کنید اما کمی سنگین میشه ) حالا کرپ : 4 عدد تخم مرغ را با یه پیمانه ارد سفید و یه پیمانه شیر  و یه قاشق روغن با همزن برقی می زنیم و زعفران و نمک و فلفل هم می ریزم مخلوط کرده و در یخچال دو ساعتی استراحت می دیم باید غلیظ بشه ... بعد یه ملاقه ...

سلام بر همه دوستان گلم و نی نی های نازشون که هر روز شاهد بزرگ شدنشون هستم ایشاله که همیشه شاد و سلامت باشیدددد  ... از اون هفته تا این هفته را نتونستن بنویسم که هر چی یادم هست به صورت خلاصه وار تعریف می کنم ... ...... پنجشنبه هفته قبل بود که شام رفتیم خانه عمه لیلا جون و پیش هلیا جونم بودیم و کلی شیطنت کردید و زیاد با هم نمی ساختید ما شب اونجا موندیم و بعد از ظهر کمی هوا بارانی شد و بارون گرفت اما تصمیم گرفتیم بریم پارک ارم بلیط یه سری وسایل بازی را بانک به بابا داده بودند که رفتیم و ازشون استفاده کردیم و خیلی خوش گذشت البته نم بارون هم می زد و دوست داشتنی ترش کرده بود نسبت به سال قبل که خیلی ترسو تر بودی امسال باز بهتر شده بودی و ...